بیداد

ساخت وبلاگ
 حسین منزوی...   صبح است و گل در آینه بیدار می شود خورشید در نگاه تو ، تکرار می شود! مردی که روی سینه ی عشق تو خفته بود با دست های عشق تو ، بیدار می شود پر می کنی پیاله ی من از عصیر و باز جانم پر از عصاره ی ایثار می شود در کارش از تو این همه باور ستودنی است این جا که عشق این همه انکار می شود تا باد بیداد...
ما را در سایت بیداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 4:15

 سید علی صالحی...   من دیگر مجبور نیستم تا صبح ستاره های دوردست را یکی یکی بشمارم! من دیگر مجبور نیستم به دروغ به بعضی ها بگویم حالم خوب است! من دیگر مجبور نیستم مشق هایم را گاهی یک خط در میان بنویسم! من دیگر مجبور نیستم به این همه آدم بی هوده ثابت کنم دست های من پاک است! تو هستی تو مالِ منی تو از خ بیداد...
ما را در سایت بیداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت: 14:51

 

آنا آخماتوا...

 

می دانم تو پاداشی هستی

برای سال های رنج و عذاب من

برای اینکه هرگز

دل به لذات حقیر مادی نبستم

برای آنکه هیچ گاه به عاشقی نگفتم

تو تنها عشق منی

و برای اینکه بدی دیدم و بخشیدم .

تو فرشته ی جاودانی من خواهی بود..

 

بیداد...
ما را در سایت بیداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1396 ساعت: 4:15

 حسین منزوی...   خیام ظلمتیان را، فضای نور کنی به ذهن ظلمت اگر لحظه­ ای خطور کنی! نشسته­ ام به عزای چراغ مرده­ ی خود بیا که سوگ مرا، ای ستاره! سور کنی برای من، همه، آن لحظه است، لحظه­ ی قدر که چون شهاب، در آفاق شب عبور کنی هنوز می­ شود از شب گذشت و روشن شد، اگر تو - طالع موعود من! - عبور کنی تراکم ه بیداد...
ما را در سایت بیداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1396 ساعت: 4:15

 سیدعلی صالحی...   بیش مرو بیش بیا ، مژده از آن یار بیار برفکن این پرده‌ی دل ، رخصت دیدار بیار چند که یار یار کنم ، سر به سرِ دار کنم ؟ بهرِ دلِ یوسف من ، نقد خریدار بیار باز در این دورِ هوا ، میل پر و بال کجاست حولِ حلول و حاشیه ، نقطه و پرگار بیار نقش در این پرده ببین ، گردش این دایره را می طلب و بیداد...
ما را در سایت بیداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1396 ساعت: 4:15

 احمد شاملو...   شگفتا        که نبودیم عشقِ ما             در ما                   حضورِمان داد. پیوندیم اکنون آشنا چون خنده با لب و اشک با چشم واقعه‌ی نخستین دمِ ماضی. غریویم و غوغا                  اکنون، نه کلامی به مثابهِ مصداقی که صوتی به نشانه‌ی رازی. هزار معبد به یکی شهر... بشنو : گو یکی باش بیداد...
ما را در سایت بیداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 226 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1396 ساعت: 4:15